هزارمين درد دلمو ميخوام بنويسم و واسه هميشه اينجا تبديل به گورستونِ خاطره ميشه اولين باري كه ديدمت موقع امتحانات دي ماه ٩١ بود ديدمت و چشات به دلم چنگ زد و ديوونم كرد حالا واسه خودت خانومي شدي و من همون پسر بچه ي دبيرستاني هستم كه حتي با ديدن اسمت استرس كل وجودشو ميگيره طراوت عزيزم؛ بي معرفتي از سمت تو بود و مجنون قصه بودن از سمت من ديگه ميخوام يه زندگي تازه شروع كنم، مائده و فاطمه جفتشونو دكمشونو زدم و تموم تقديرم با تو گره خورده بود، با اين حرفا چيزي
زيباترين قول تو اين بود كه هيچوقت برنميگردي تموم عشق و محبتي كه بهت داشتمو تو يك كلمه خلاصه كردم و تتو زدم رو دستم؛( اينفينيتي ) يه چيزي زدم كه هيچكي پي نميبره كه دليلش چيه دليلش تويي طراوت، شايد يه روزي پي بردي به اينكه از دست دادن من بزرگترين اشتباهت بود چون خالصانه عاشقت بودم و هنوزم هستم مگه اينكه اايمر بتونه تورو از يادم ببره خودتم خوب ميدوني و اينو بهت گفتم كه به هيچ دختري بعد تو دل نميبندم و نبستم هنو حالا شدم غريبه ترين كسي كه يه روزي از همه چيت
درباره این سایت